همزمان با شروع فصل گرم تابستان، بازار فعالیتهای فوق برنامه و کلاسهای متفرقه از ورزشی و فرهنگی گرفته تا علمی و آموزشی عجیب داغ میشوند. والدین به همراه فرزندان خود که حالا دیگر دغدغه درس و مشق و کلاسِ درس و امتحان را ندارند در همهمه انبوه این قبیل کلاسها حاضر میشوند و دستهدسته شروع به نامنویسی و استفاده حداکثری از اوقات خوش تابستان میکنند.
تَبِ این گونه فعالیتها هم تا حد زیادی متاثر از اوضاع و احوالِ رویدادهای سرآمد داخلی و خارجی در کشور بوده و هستند. به عنوان مثال از اواسط دهه هفتاد و پیش از آغاز بازیهای مقدماتی جامجهانی ۱۹۹۸ فرانسه، مدارس فوتبال در گوشه و کنار و به شکلی تمامنشدنی، قد میکشیدند. همان روزهایی که بسیاری از ما عاشقان فوتبال در پی آکادمیهای فوتبال (بخوانید مدرسه فوتبال) با حضور چهرههای سرشناس فوتبالی بودیم. یا مثلا این سالها که با نتیجهگیریهای خوب تیم ملی والیبال ایران در مسابقات بینالمللی، اقبال عمومی برای یادگیری و شرکت در کلاسهای آموزش والیبال رشد فزایندهای داشته است. همه اینها را میتوان به وضوح در تبلیغات شهری/رسانهای و یا با حضور در آموزشگاههای مربوطه به روشنی دریافت.
اما سرانجام با برچیده شدنِ بساط تابستان و بازگشایی مدارس در مهرماه هرسال هم، عمده فعالیتهای اینچنینی محدود و البته در بیشتر موارد بهطور کل قطع میشوند. با نواختهشدن زنگ مدارس، بچهها در شمایل دانشآموز، توجه اصلی خود را به درس و حساب معطوف میکنند و در یک کلام «برنامه درسی» جای «فوق برنامه» را میگیرد.
من خودم هر نوبت که نگاه حسرتباری به تابستانهایی که از سر گذراندهام میاندازم فکرمیکنم، کاش جای اولویتهای زندگیِ دوران تحصیل را کمی جابهجا میکردم. کاش کلاسهای تابستان را در پاییز و زمستان و بعدتر بهار هر ساله عمرم دنبال میکردم و بهجای چشم دوختن و دنبال نمره ۲۰ دویدن که اغلب هم میسر نمیشد، با نگاهی عقلانیتر به نمرههای مطلوب و در توانم، بسنده میکردم و در مقابل پای همه کلاسهای فوق برنامه سه ماه تعطیلی را به تمام دوران تحصیل و زندگیام باز میکردم.
دوران خوش تحصیل تنها یکی از مراحل زندگی ما آدمهاست. زمانی که بهتر است تا میتوانیم خودمان را با بیشترین ابزارهایی که در تمام مراحل زندگی به آنها نیاز خواهیم داشت، تجهیزکنیم.
برنامه یا فوق برنامه؛ دیگر مساله این نیست.