− تق تق تق…
− کیه ؟
− من شانسم…
− خوش اومدی. خیلی منتظرت بودم. بیا تو. یه چایی میخوری؟
− نه ممنون اومدم خوشبختی و پول و آیندتو تحویل بدم برم…
− ممنون چه زحمتی بود حالا؟ بعدا خودم میومدم در خونتون ازت میگرفتم!
− نه بابا. دیدم تو مشغول خوش گذرونی و بیخیالی هستی گفتم خودم بیارم برات…
− ممنووووووووووووووووووون
*** از اون به بعدم به خیر و خوشی و موفقیت در کنار هم زندگی کردن
میدونم آیندمونو خیلی وقتا اینطوری فرض و با امید به شانس، بدون برنامهریزی حرکت میکنیم.
میدونم گل کوچیک و وقت گذروندن با دوستان و خیالبافی راحت تر از فکر کردنه!
میدونم وقتی آدم به چیزایی که در موردشون اطلاعی نداره فکر میکنه اولش حرص میخوره!
منم یه روزی آرزوم بود که آدم مهمی بشم… دکتر بشم… مهندس بشم… پول در بیارم… شانسم دعوت کنم شام بیاد پیش ما که دور هم باشیم! اما وقتی بزرگتر شدم و با واقعیت جامعه و اطرافم رو به رو شدم یکم جا خوردم. تازه فهمیدم که چقدر وقت مفید و قابل استفاده رو توی نوجونیم هدر دادم.
بازم میدونم میگی ای بابا اینجام آقا معلم داریم که نصیحت کنه؛ چون منم گفتم.
اما باور کن با ایجاد تعادل بین دوستی و خوش گذرونی و مطالعه و تحقیق و آیندهنگری، میتونی آیندت رو خودت با دستای خودت بسازی، به جای سپردن به دست شانسی که شاید هیچ وقت سراقت نیاد و احتمال اومدنش هزاران بار کمتر از احتمال موفق شدن با برنامه ریزیه.
جان ماکسول میگه: بزرگترین دستاوردهای تاریخ، کار انسانهایی بوده که تنها اندکی از انبوه همتایان خود پیشتر بودهاند.
من مسیر زندگیم با شنیدن این جمله تو نوجوونیم عوض شد. وقتی که فکر میکردم موفق شدن لزوما احتیاج به سالها تلاش و کار داره. وقتی که احساس میکردم میلیونها کیلومتر با آدم موفق بودن فاصله دارم و فکر میکردم به این راحتیا نمیشه آدم خوب و خوشبختی شد.
آره اون روز با شنیدن این جمله یه تصویر توی ذهن من شکل گرفت که میلیونها انسان دارن توی یه خط حرکت میکنن و یه آدم با هوش میتونه فقط و فقط یه قدم از انبوه همتایان خویش پیشتر باشه، تا اونم آدم خاص و موفقی باشه. شاید بپرسی اون یه قدم کوچیک که منو جلو میندازه چیه؟
من برات چند تا مثال میزنم:
-
مگه چند نفر شبا برای کارای فرداشون برنامهریزی میکنن؟
-
مگه چند نفر در کنار تمام تفریحاتشون روزی ۱ ساعت مطالعه و تحقیق میکنن؟
-
مگه چند نفر شهامت به خرج میدن و یه راه جدید رو امتحان میکنن؟
-
مگه چند نفر به آیندشون فکر میکنن و براش برنامهریزی میکنن؟
-
مگه چند نفر این جمله جان ماکسول رو شنیدن و بهش فکر کردن؟
نهایتا یه نکته خیلی مهم مونده که باید بهش فکر کنی!
همه این حرفام به این معنی نبود که قله رو بی خیال شو و فقط یک قدم بردار، منظور این بود که قله یک قدم با تو فاصله داره… آروم باش و متمرکز. صدای نفس هاش رو خواهی شنید.